کد مطلب:193910 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:216

نمونه ای از ابتلائات گذشتگان
در میان قبائل عرب چه قبل و چه بعد از اسلام، رسم بر این بوده كه اگر كسی به خانه ای رفت و از آنها امان خواست و تقاضا كرد كه به او پناه دهند و به او امان و پناه می دهند و جا و غذا و دیگر وسایل آرامش او را مهیا می كنند، چه شخص پناهنده دوست باشد چه دشمن. حتی اگر قاتلی به خانواده مقتول پناه می برد به او پناه می دادند و چه بسا او را احترام می كردند. این مسئله در سابق بیشتر رعایت می شده است. بنده خودم در عراق بارها این مسئله را مشاهده كرده و شنیده ام. برای عرب عیب بسیار بزرگی است كه كسی از او پناه بخواهد، اما به او پناه ندهد. هیچ عربی حاضر نیست چنین كاری كند و اگر كسی چنین كاری انجام دهد، و به پناهنده ای پاسخ منفی دهد، ننگ تلقی می شود.

در بحارالانوار آمده است كه «ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خرج فی الموسم یعرض نفسه علی القبائل» [1] رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در ایام برگزاری مناسك حج خود را بر قبایل عرب كه برای زیارت خانه خدا آمده بودند عرضه می كرد؛ به این معنا كه هر قبیله و عشیره ای كه بدان جا می آمد، پیامبر نزد آنها می رفت و می فرمود: آیا اجازه می دهید بنشینم و برایتان صحبت كنم؟ «فلم یقبله أحد منهم» [2] كلمه احد، نكره ی در سیاق نفی است و افاده عموم می كند. یعنی احدی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اجازه چنین كاری را نمی داد؛ زیرا مشركان مكه بر قبایل عرب فشار آورده بودند كه با پیامبر گفت و گو نكنند. در تمام تاریخ جزیرة العرب فقط یك نفر است كه با او چنین برخورد شده است، و غیر از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم مورد دیگری در تاریخ ثبت نشده و نبوده است. رسم و مرامی كه حتی در مورد قاتلان هم ترك نمی شد، در خصوص ایشان ترك شد و هنگامی كه سید صالحان، پیامبر اسلام، با آن سیمای جذاب و نورانی و ملاحت و زیبایی كلام، در ایام حج از قبایل عرب دعوت می كردند كه به سخنان آن حضرت گوش دهند، دست رد بر سینه اش می زدند. در بحار



[ صفحه 88]



آمده كه «فجعل یعرض نفسه علی قبائل العرب فاذا أتاهم قالوا كذاب امض عنا» [3] نعوذ بالله، به پیامبر می گفتند: «دروغ گویی از كنار ما رد شو». این كار خرق عادت و شكستن سنت بود كه نزد عرب بسیار ناپسند شمرده می شد و عرب ها حتی با یك قاتل چنین رفتاری نمی كردند، اما در مورد پیامبر اكرم از این بی حرمتی و اهانت ابا نكردند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با آن كه بسیار با حیا بودند با وجود همه این اهانت ها دست از تبلیغ بر نداشتند. از میان این همه قبایل و با این همه خون دل خوردن فقط عده ای انگشت شمار ایمان آوردند. اما چنین كسانی بسیار نادر بودند و «النادر كالمعدوم؛ چیزی كه كمیاب است، گویا نیست و وجودش مثل نبود است». اما از آن جا كه این كار از طرف خدا به رسولش امر شده بود، پیامبر همچنان به وظیفه خود عمل می كردند. هر سال فقط افراد نادری به اسلام می گرویدند و بعضی از سال ها هیچ كس اسلام نمی آورد. در یكی از این سال ها عده ای از مشركان قبیله ی خزرج از مدینه برای به جا آوردن زیارت [4] خانه ی خدا به مكه آمده بودند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نزد آنها رفت و فرمود: آیا اجازه می دهید برای شما صحبت كنم؟ گفتند: بلی، بیا صحبت كن. پیامبر نیز برای آنها از دین اسلام و خداوند یگانه گفت و آنها با گوش دادن به سخنان پیامبر ایمان آوردند.


[1] بحارالانوار، ج 19، ص 23، باب 5 (باب دخوله الشعب و ما جري بعده الي الهجرة و عرض نفسه علي القبائل و...).

[2] همان، ص 6.

[3] همان، ص 18.

[4] مراسم حج قبل از اسلام و از زمان حضرت ابراهيم عليه السلام در ميان عرب ها مرسوم بوده است. مشركان قبل از اسلام نيز حج به جا مي آوردند و خانه خدا را طواف مي كردند، اما در حين طواف مرتكب اعمال زشتي مي شدند. (شيرازي).